ازمهمانان زندگی پس از زندگی تعهد گرفتیم/پخش یک روایت سانسورشده!
تاریخ انتشار: ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۰۸۱۶۱
برنامه «زندگی پس از زندگی» چند سالی است که به یکی از برنامههای پربیننده تلویزیون تبدیل شده است. روایتهای تجربه گران این برنامه از دنیایی که دیدهاند گاهی آنقدر پر فراز و نشیب است که حتی مخاطبی را که به دنیای پس از مرگ اعتقادی ندارد به خود جلب میکند.
در این برنامه مهمانان از تجربههای نزدیک به مرگ میگویند تجربههایی که گاهی در آنها به عالم ماورا رفتهاند و گاهی در عالم ماده در یک لحظه در چند مکان بودهاند و ب صورت همزمان و موازی اتفاقات مختلف را درک کردهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عباس موزون مجری برنامه است که تهیه کنندگی و تحقیق و پژوهش آن را هم بر عهده دارد و به همراه تیمی که دارد سوژههای این برنامه را انتخاب کرده و با شاخصههایی که دارد شرکت کنندههای نهایی را جلوی دوربین میآورد. سوژههای فصل اخیر از برنامه هم از میان بیش از ۲۰۰۰ نفر انتخاب شدهاند.
از عباس موزون درباره سختیها و چالشهایی که در این برنامه با آنها مواجه میشود پرسیدیم که مشروح آن را در زیر میخوانید.
بد نیست از سختترین سوژهها و یا به تعبیر پرچالشترین سوژههایی که در این فصل از «زندگی پس از زندگی» با آنها مواجه بودید، شروع کنیم. آیا هنوز هم درباره جلب رضایت سوژهها و اطرافیانشان برای حضور در برنامه با چالشهایی مواجه هستید؟
اگر بخواهم از چالشها آغاز کنم باید بگویم مهمترین چالش ما کمبود زمان بود. زمانی که برای این فصل در اختیار من قرار داشت، نسبت به تمام فصلهای گذشته، زمان کمتری بود و همین کوتاه بودن زمان همه کارها را خیلی سخت، فشرده و سنگین کرد. در مواردی حتی تا چند دقیقه مانده به تایم پخش، همچنان مشغول کار بودیم. حتی در بخشی از ماه مبارک رمضان مشغول تصویربرداری و ضبط برنامه هم بودیم که این در فصلهای گذشته بیسابقه بود. درباره مواجهه با تجربهگران و چالشهای آن هم باید بگویم امسال هم نمونههایی داشتیم.
موردی داشتیم که برای جلب رضایت یکی از تجربهگران، در شهر محل سکونت او برای چند روز ساکن شدیم. حتی منزل خود را ترک کرده بود تا ما به او دسترسی نداشته باشیم و در اماکن دیگری او را پیدا کردیم. برخی از دوستان او حتی برخوردهای نامناسبی با بنده داشتند که حتی نمیتوانم بیان کنمموردی داشتیم که برای جلب رضایت یکی از تجربهگران، در شهر محل سکونت او برای چند روز ساکن شدیم. حتی منزل خود را ترک کرده بود تا ما به او دسترسی نداشته باشیم و در اماکن دیگری او را پیدا کردیم. برخی از دوستان او حتی برخوردهای نامناسبی با بنده داشتند که حتی نمیتوانم بیان کنم. حتی اهانت هم کردند و اینها کار را برای ما خیلی سخت میکرد، اما چند شبانهروز وقت گذاشتیم تا از طریق واسطههای مختلف بتوانیم رضایت فرد را جلب کنیم. حتی موردی داشتیم که ما را حذر میدادند که اگر بیشتر مسیرتان را ادامه دهید، برایتان خطرناک خواهد بود!
ولی برخی از تجربهگران خودشان را مأمور به روایت تجربهشان میدانستند. چطور در مقابل برخی اینگونه مقاومت میکردند؟
البته عبارت «مأمور» میتواند سوءبرداشتهایی را به همراه داشته باشد. بهتر آن است که بگوییم برخی از این افراد «مشروط» و «منوط» به روایت شده بودند که البته معدودی از این افراد هم بودهاند. این شرط را برای برخی از افراد خطاکار گذاشته و گفته بودند میتوانی بازگردی به شرط آنکه جبران مافات کنی و ضمن آن باید به دیگران هم بگویی که چه چیزی را تجربه کردهای تا دیگران هم هشیار شوند.
اما اینگونه نبوده که فرد خوبی این تجربه را کسب کرده باشد و بهواسطه همین خوب بودن مأموریت و مسئولیتی به او سپرده باشند، اینگونه نبوده است. از طرف دیگر ما برای راضی کردن خانواده برخی تجربهگران، گاهی موفق نمیشویم و تجربهگرانی داشتهایم که بهرغم تأیید و گواهی صحت تجربهشان راضی به حضور در برنامه نشدند.
موردی داشتهاید که تا پای ضبط آماده باشد و پشیمان شود و یا حتی بعد از ضبط برای پخش رضایت ندهد؟
بله. همین امسال ما دو تجربهگر داشتیم که از آذربایجان تا تهران آمدند، حتی در استودیو هم حاضر شدند، اما گفتند آمدیم تا اینجا به احترام دعوت شما، اما عذرخواهی میکنیم و نمیتوانیم مقابل دوربین حاضر شویم. ما یک شب با این عزیزان گفتگو کردیم، اما سرانجام هم راضی نشدند.
اصلیترین نگرانی این افراد چیست؟
دلایل مختلفی دارد. برخی نگران آبروی خود و قضاوت مردم هستند. برخی میگویند اینها درباره خودم مهم نیست، اما دختر دم بخت دارم و نمیخواهم او مورد قضاوت قرار گیرد. برای برخی هم بیان تجربهشان باعث ایجاد تنشهای خانوادگی میشود و ممکن است مشکلات حقوقی و خانوادگی برایشان به همراه داشته باشد.
جایی گفته بودید فصل چهارم «زندگی پس از زندگی» به دلیل سختیهایش مرا پیر کرده است. کمی بیشتر از این سختیها هم میگویید.
همانطور که اشاره کردم ما برای این فصل چیزی در حدود یک سوم یا حتی یک چهارم فصلهای قبل زمان داشتیم. البته با فصل یک که اصلاً قابل قیاس نیست چراکه ۴ سال کار پژوهشی در آن فصل داشتیم و فقط ضبط برنامه چیزی در حدود دو سال و نیم زمان برد. سازمان صداوسیما، اما سازوکاری دارد که در چارچوب آن این قاعده نمیگنجد که برای یک برنامه گفتگومحور گاهی به بیش از یک سال زمان نیاز است. همین یکسال را هم در نظر میگیرند صورت اسمی دارد و در عمل زمان خیلی کمتر است. این مدت فقط برای ضبط و تدوین باید صرف شود و این در حالی است که من فقط برای پژوهش و رسیدن به ساختار روایی ایدهآل به یک سال زمان نیاز دارم.
برای فصل چهارم «زندگی پس از زندگی» ما تنها دو ماه زمان داشتیم و تولید برنامه در این زمان چیزی شبیه معجزه بود* فکر میکنید تأثیر این فشارها بر کیفیت روایت تجربهها، روی باورپذیری آنها نزد مخاطب هم تأثیر میگذارد؟
قطعاً فرآیند تولید و مواردی مانند تدوین در کیفیت نهایی تأثیر دارد. شما وقتی مواد لازم را برای یک غذا آماده میکنید و روی میز میگذارید، تازه ابتدای کار هستید و آشپزی از لحظهای آغاز میشود که این مواد را با هم ترکیب میکنید. از این منظر اصل تولید یک برنامه هم از لحظه تدوین و پرداختن به جزییاتی مانند موسیقی و صداگذاری و افکت آغاز میشود.
تدوین کمتر از شش ماه برای یک برنامه را من تدوینی ناپخته میدانم و متأسفانه هرسال هم داریم همین فرآیند را طی میکنیم، در حالی که قطعاً مطلوب من نیست. برای فصل چهارم «زندگی پس از زندگی» ما تنها دو ماه زمان داشتیم و تولید برنامه در این زمان چیزی شبیه معجزه بود؛ بنابراین در طول سال یعنی در بازه زمانی «پیش تولید» تا اواسط مرحله «ضبط و تولید» یعنی تقریباً طی ۱۰ ماه، تجربههای ابرازی بیش از ۲۲۴۵ تجربهگر بررسی شد.
با همه این افراد شخصاً گفتگو کردید؟
خیر برای مصاحبههای اولیه من یک تیم در اختیار دارم. این تیم ۴ نفر عضو دارد که کمک میکنند در طول روزها و ماهها این مصاحبهها دریافت و نتایج آن بررسی شود. آنهایی که شاخصهای اولیه را داشته باشند به بنده ارجاع داده میشوند برای گفتگوی بیشتر.
از این ۲۲۴۵ نفر چند نفر به این مرحله رسیدند؟
از این تعداد ۲۸ نفر به مرحله ضبط و پخش برنامه رسیدند. برای رسیدن به این ۲۸ گزینه، ۱۶۳ نفر مصاحبه مقابل دوربین داشتند. در یک نگاه ساده شاید برداشت مخاطب این باشد که ما ۳۰ تجربهگر را انتخاب کردهایم و ۳۰ گفتگو گرفتهایم، اما در واقع ما با ۱۶۳ نفر مصاحبه کردهایم! در عین حال مثلاً برای یک تجربهگر که ساکن همدان بود، برای ضبط روایت شاهدان به چهار شهر مختلف سفر کردیم، از بروجرد تا کیش و قم. به همه این شهرها گروه فیلمبرداری اعزام شده است، اما مخاطب متوجه این فرآیند پیچیده نیست.
برای رسیدن به این ۲۸ گزینه، ۱۶۳ نفر مصاحبه مقابل دوربین داشتند. در یک نگاه ساده شاید برداشت مخاطب این باشد که ما ۳۰ تجربهگر را انتخاب کردهایم و ۳۰ گفتگو گرفتهایم، اما در واقع ما با ۱۶۳ نفر مصاحبه کردهایم! در هر فصل هم احساس میکنیم برای اقناع مخاطب کار پیچیدهتری داریم و به همین دلیل تلاش میکنیم روایت همه شاهدان را ضبط کنیم. حتی همین امسال ما مدارکی را در برنامه نشان دادیم که شاید مخاطب عام متوجه آن نشد، اما حتماً برای پزشکان معنادار بود. ما برای همین فصل حدود ۱۰۹،۹۱۹ هزار نفر-کیلومتر سفر فقط برای ضبط روایتها داشتیم. ما حتی از هرات تا اسپانیا، در خارج از مرزهای ایران هم ضبط برنامه داشتیم.
با کارشناسان چند کشور برای تولید برنامه در تعامل بودید؟
با کارشناسان ۱۰ کشور مانند روسیه، فرانسه، اسپانیا، هلند، انگلستان، عراق، افغانستان، چین و آفریقای جنوبی از طرق مختلف اعم از گفتگوی ویدئویی و تلفنی و یا ارتباط اسکایپی و ایمیلی، در این مدت در رابطه بودیم.
اما تجربهگران خارجیتان محدود به کشورهایی مانند افغانستان بود.
ما از اسپانیا و افغانستان تجربهگر داشتیم و یک خانم پزشک هم از فرانسه در برنامه حضور پیدا کرد. ما از پنج کشور مصاحبه ضبط شده داشتیم که چهار مورد آنها از آنتن هم پخش شد. اینها نکاتی است که مخاطب برنامه نسبت به آنها بیاطلاع است و به همین دلیل هم در بازخوردهایی که مثلاً در فضای مجازی نسبت به برنامه شاهد هستیم، غالباً این موارد مورد غفلت قرار میگیرند.
تعداد تجربهگران در کشور خودمان به پایان رسیده که حالا در این فصل سراغ تجربهگران کشورهای دیگر هم رفتید؟
خیر اینگونه نیست. در کشور خودمان صدها هزار تجربهگر داریم، اما نمیخواهیم احساس شود ما این برنامه را با نگاه صرف به درون کشور ساختهایم و اهداف سیاسی پشت آن است. میخواهیم مخاطب بداند این پدیده مربوط به ایران نیست و حرفی هم که در آن مطرح میشود ارتباطی با کشور ما ندارد.
با تمام این تفاصیل، اصلیترین واکنش و انتظار مردم در مواجهه رو در رو با شما پس از چهار فصل تولید و پخش «زندگی پس از زندگی» چیست؟
عده زیادی که واقعاً اظهار لطف میکنند. برخی تقاضای ادامه تولید برنامه را دارند. بعضی هم کنجکاو هستند بدانند تأثیر این برنامه بر روی خودم چه بوده است. تعداد هم میخواهند درباره ناگفته و چیزهایی که شاید روی آنتن مطرح نشده است بدانند.
هنوز یعنی گروهی از مخاطبان این احساس را دارند که شما چیزهایی را روی آنتن نمیگویید؟
بله. این احساس را دارند. در این میان البته برخی شوخیهایی هم با برنامه میکنند. برخی به شوخی میگویند الان که پیش ما آمدهای، نکند ملک الموت را همراهت آورده باشی! در مجموع، اما بیشترین واکنشهایی که از مردم شاهد هستیم یکی اظهار لطف است و یکی ادامه تولید برنامه برای پخش در طول سال و از شبکههای مختلف.
همه مردم منجمله تجربهگران حاضر در برنامه با ملاحظات سیاسی و مذهبی آشنا هستند و خیلی بدیهی و منطقی است که کسی در گفتههای خودش موردی را مطرح نکند که بعد ما بخواهیم آن را سانسور کنیم* ناظر به همان عدهای که هنوز فکر میکنند بخشهایی از این روایتها روی آنتن پخش نمیشود، این سوال را مطرح میکنم؛ چه بخشهایی از این روایتها ممکن است مورد ممیزی قرار بگیرد؟
مخاطب باید این نکته را بداند که بهطور طبیعی و منطقی، همه مردم منجمله تجربهگران حاضر در برنامه با ملاحظات سیاسی و مذهبی آشنا هستند و خیلی بدیهی و منطقی است که کسی در گفتههای خودش موردی را مطرح نکند که بعد ما بخواهیم آن را سانسور کنیم. مگر میشود در این شرایط کسی به برنامه بیاید و حرفهای سانسوری بزند؟ اصلاً اینگونه نیست. ما در همه این فصلها یک مورد حذف آن هم در فصل اول داشتیم که همان مورد هم بهگونهای دیگر در همین فصل چهارم مطرح شد و اتفاقاً به جایی هم برنخورد! این مورد هم مربوط به یک خیانت خانوادگی بود که به دلیل محدودیت بازه سنی مخاطبان و اینکه ممکن است برنامه مخاطب کودک و نوجوان داشته باشد، در فصل اول پخش نشد.
فقط همین مورد را داشتیم و غیر از این هیچ سانسوری نداشتیم. امسال در روایت دیگری، فرد تجربهگر با ادبیات مناسبتری به همین مورد اشاره کرد و ما هم بخشی از آن را در تدوین به روایت فردی که در فصل اول به این مورد اشاره کرده بودم کات زدیم تا این دو تجربه در کنار یکدیگر شنیده شود. همان بخش سانسوری فصل یک، در فصل چهار پخش شد و هیچکس هم نفهمید!
غیر از ۲۸ نفری که در برنامه حاضر شدند و روایتشان ضبط شد، باقی آن بیش از ۲ هزار نفری که اشاره کردید گفتگوی اولیهای با آنها داشتهاید آیا روایتهای کذبی ارائه کرده بودند یا بخشی از همانها را در فصلهایآینده خواهیم دید؟
تقریباً همه این افراد را کنار میگذاریم. یا تجربهشان بیش از اندازه کوتاه بوده است یا از جنس خواب بوده و صحت آن برایمان تأیید نشده است. برخی شواهد کافی نداشتند و به دلایل متعددی اینها کنار گذاشته شدهاند.
چقدر آدمها وسوسه میشوند و هوس میکنند با بهانه چنین روایتهایی سراغ شما بیایند و اینگونه به افراد دیگر شناسانده شوند؟
ما هیچگاه از افراد انگیزهخوانی نمیکنیم. اجازه دهید مثالی بزنم؛ شما میگویید ما یک استادیوم ورزشی داریم که ۳۰ سکو برای تماشاگران دارند و تنها به آنهایی که کارت ورود در اختیار دارند، میتوانیم اجازه ورود بدهیم. ۲۲۴۵ نفر به مقابل در آمدهاند. شما نه انگیزهاش را دارید و نه برایتان جذاب است که انگیزهخوانی کنید، فقط بررسی میکنید آنهایی که کارت دارند بتوانند وارد شوند. کسی که کارت ندارد را دیگر قضاوت نمیکنیم که آیا مثلاً راست میگوید کارت داشته و حالا گم کرده یا مثلاً اهداف دیگری داشته است. به همکارانم هم توصیه کردهام که ما حق نداریم به این فکر کنیم که آیا فردی که به ما مراجعه کرده است، دروغ میگوید یا راست میگوید. تنها شواهد و سنجهها را بررسی میکنیم که آیا همخوانی دارد یا ندارد. نیتخوانی در این موارد نه از نظر اخلاقی و شرعی درست است و نه ما وقت پیگیری آن را داریم. البته در مواردی بهصورت مشهود با مورد توهم و یا خواب مواجه بودهایم.
ولی سوءاستفادهای ندیدهاید؟
موارد خیلی معدود بوده که آن هم از نابلدی همان افراد بوده که متوجه این موضوع شدهایم. ما، اما در این زمینه بررسی و تجسس نمیکنیم تا از نظر شرعی دینی گردنمان نماند.
در پشتصحنه به همه این افراد این توصیه را داریم که وقتی برنامه پخش شد، خود را در جایگاه مدرس و معلم دیگران نبینید و به اشتباه برای خود اوج نگیرید. حضور در این برنامه نه حکم مدرک تحصیلی را دارد نه شما را تبدیل به عالم دهر میکند* آیا مراقبتی از آدمها بعد از حضور در برنامه هم دارید؟ بهخصوص که برخی از تجربهگران در همین برنامه تأکید میکردند که به رغم تجربهای که داشتهاند الزاماً افراد ویژه و مقدسی نیستند. آیا از این منظر مراقبتی دارید که این افراد مورد رجوع دیگران بهعنوان افراد مقدس و ویژه قرار نگیرند؟
ما در مواجهه با این افراد، با دو طیف مواجهیم. آنهایی که این تجربهگران را شیاد و دروغگو میدانند و بعد از حضور آنها در برنامه اذیتهایی به آنها میرسانند. عدهای هم از همین سو که شما گفتید سراغ آنها میروند. راهکاری که ما داشتیم اول این بود که در پایان هر گفتگو از تجربهگر بپرسیم آیا بعد از آن تجربه مجدد آلوده به گناه شدهای یا نه تا خودش معترف شود که هنوز هم یک فرد عادی است. اما بعد احساس کردیم گویی این میزان کافی نیست و گویی مخاطب متوجه این موضوع نشده بود.
به همین دلیل در پشتصحنه به همه این افراد این توصیه را داریم که وقتی برنامه پخش شد، خود را در جایگاه مدرس و معلم دیگران نبینید و به اشتباه برای خود اوج نگیرید. حضور در این برنامه نه حکم مدرک تحصیلی را دارد نه شما را تبدیل به عالم دهر میکند. تذکر میدهیم که شاید عده زیادی در فضای مجازی به شما مراجعه کنند و چنین شائبهای را برایتان بهوجود بیاورند، اما باور نکنید و سعی کنید به این حرفها بیتوجه باشید. در عین حال، اما بالاخره از میان این بالغ بر ۱۴۰ نفر، بودهاند دو سه نفری که لغزیدهاند و بنده همچنان از آنها گلهمند هستم.
این افراد عهد دوستانهای که با هم بسته بودیم را شکستند، اما میدانم که مقصر هم نیستند، مقصر اصلی طیفی از جامعه و بهخصوص مراکز حوزوی و دانشگاهی ما هستند که با من تماس میگیرند و میخواهند برخی از تجربهگران را به برنامههای خود دعوت کنند! همین مراکز گاهی بدون ارتباط با من اقدام به دعوت از این افراد میکنند و همانها مقصر هستند که یک تجربهگر را به مسیر انحرافی میکشانند. این بسیار اشتباه است. این افراد علم ندارند، صرفاً یک تجربه دارند.
ما بنا به جوانب و مصالح متعدد، از تجربه گران تعهد کتبی گرفتهایم که پس از برنامه به سراغ زندگی عادی خود بروند و اینگونه نباشد که با هدف سخنرانی، وعظ و یا بازتکرار تجربهشان سر از منبر و تریبون و مدرسه و مسجد و آمفی تئاتر یا رسانههای مختلف درنیاورند؛ و همیشه از ایشان خواستهایم که پس از خروج از استودیو برگردند سر زندگی قبلی و عادی شان. نه اینکه بر اثر مراجعات مردم تصمیم بگیرند که بر پایهی این تجربه، تریبون سازی و میانداری کنند.
منبع: مهر
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: برنامه تلویزیونی وسوسه زندگی پس از زندگی همه این افراد تجربه گران تولید برنامه تجربه گر آن هایی تجربه شان برنامه هم فصل چهارم تجربه ها روایت ها فصل چهار برای یک چالش ها سوژه ها پخش شد فصل ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۰۸۱۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خشونت علیه زنان در خانه / زنان چه کنند؟
الهه باقریسنجرئی-روزنامه اعتماد-«با لباس سفید رفتی، با کفن باید بیای بیرون. این زنه که میتونه مردش رو جمع کنه و اخلاقهای بدش رو درست کنه، دعوا که توی هر خونهای هست، حالا لابد تو هم یه کاری کردی اون هم مرده، عصبانی شده دست روت بلند کرده، مبادا به کسی چیزی بگی...»
صحبت از خشونت خانگی که میشود، احتمالا بسیاری از ما، زنانی را متصور میشویم که خشونت فیزیکی علیه آنها بهگونهای بوده که یا در کل محل پیچیده یا در تمام رسانهها بازتاب داشته یا حتی به قتل رسیدند، اما بعید است در لحظه اول، زنانی را به یاد بیاوریم که درگیر خشونت روانی، جسمی یا جنسی پیدرپی هستند و همچنان بدون اینکه حتی نزدیکترین افراد خانواده متوجه شوند، به زندگی خود ادامه میدهند. اینکه زنان امروزی، با گسترش چشمگیر اطلاعات و آگاهیبخشی درمورد حقوحقوقشان هم مانند همان زنان در مقابل خشونت خانگی سکوت کنند و عموما رفتارهای یکسان و مشابهی را در پیش بگیرند، بیشک جای بررسی و تامل بسیاری دارد و به نظر میرسد میتوان این رفتار را با رویکردهای حقوقی، روانشناختی و جامعهشناسی بررسی کرد. شاید اولین احتمال این باشد که زنان از حقوق قانونی خود خبر ندارند که در این مواقع، سکوت میکنند.
آگاهیبخشی در مورد قانون، به درستی انجام نمیشود
«شیما قوشه»، وکیل دادگستری و فعال حقوق زنان، درباره سکوت زنان در مقابل خشونت خانگی به «اعتماد» میگوید: «مساله فقط بیاطلاعی زنان از قانون نیست. حداقل اگر زنان را به دو بخش تقسیم کنیم، گروهی از زنان هستند که به هر دلیلی به ابزار اطلاعرسانی دسترسی ندارند یا به دلیل بیسوادی، فقر فرهنگی، کمبرخورداری اقتصادی و اجتماعی یا زندگی در مناطق دورافتاده، از حقوق و قوانین آگاه نیستند. دسته دوم زنانی هستند که در دنیای امروز و با دسترسی گسترده به فضای مجازی، شبکههای اجتماعی، دانشگاهها و... در مورد حقوق خود بهطور نسبی به آگاهی رسیدهاند و میدانند راههای مواجهه با آزار چیست. در مورد گروه اول، به طور کلی این مساله مطرح است که نهادهای اصلی مانند رسانه ملی، آموزشوپرورش، وزارت بهداشت و... که وظیفهشان آگاهیبخشی و روشنگری است، کار خود را در این زمینه به درستی و بهطورکافی انجام نمیدهند. برای نهادهای مدنی هم امکان فعالیت گسترده وجود ندارد و داوطلبان در این زمینه، با محدودیتهای متعددی روبهرو هستند. دسته دوم، اما میدانند که چه حقوقی دارند و میتوانند آنها را بهطور قانونی پیگیری کنند. اگر به صورت کلی بخواهیم بررسی کنیم، باید به این نکته اشاره شود که خیلی از این زنان که تحت خشونت قرار گرفتهاند، میدانند که شرایط شکایت کردن برای آنها روی کاغذ فراهم است، اما با چند بررسی ساده متوجه میشوند که اثبات این خشونت، کار دشواری است و بهطور ویژه حمایتی از آنها به عنوان زن نمیشود و قرار است در روندی فرسایشی قرار بگیرند. در ادامه دچار این نگرانی میشوند که در صورت ناتوانی در اثبات قانونی، ممکن است شرایط زندگی با همسرشان سختتر شده و همان امنیت جسمی و روانی حداقلی هم از آنها گرفته شود. بنابراین با آگاهی از قانون و اختیاراتشان، ترجیح میدهند که پیگیر شکایت و مطالبهگری نباشند.»
«هما»، یکی از زنان قربانی خشونت خانگی است که تحصیلات دانشگاهی و جایگاه شغلی مناسبی دارد. مطالبهگری را هم به خوبی بلد است، اما او هم زمانی که شاهد خشونت فیزیکی از طرف همسرش بوده، با اینکه حقوق قانونی خود را میشناخته، در مدت ۳ سال، فقط سکوت کرده و حتی آثار زدوخورد را نیز از اطرافیان پنهان کرده است. او درباره دلیل سکوتش به «اعتماد» میگوید: «اولین اقدامم پس از خشونت خانگی، مراجعه به کلانتری محل بود. به خوبی یادم هست که رد کبودی روی دنده و صورتم مانده بود و درد شدیدی در شکمم احساس میکردم. مسوولی که مقابلم قرار گرفته بود، از من پرسید شاهد داری؟ و وقتی به او توضیح دادم که ۱۲ شب چگونه باید حدس میزدم که چه اتفاقی قرار است بیفتد که بخواهم شاهد به خانهام دعوت کنم، تاکید شدید داشت که اگر زندگیات را دوست داری و نمیخواهی جدا شوی، بدون شاهد، به هیچ جایی نمیرسم و فقط درگیری و تنش در زندگیات بیشتر میشود.»
اثبات خشونت خانگی، مهمترین معضلی است که زنان با آن دست به گریبانند
قوشه، در مورد خلأهای قانونی در رسیدگی به خشونت خانگی و چالشهایی که در مسیر شکایت قانونی برای زنان وجود دارد، توضیح میدهد: «وقتی ما قانون خاص حمایتی در مورد خشونت خانگی نداریم و برمبنای عمومات قانون مجازات و آیین دادرسی کیفری به این موارد رسیدگی میشود، اساسا بحث اثبات خشونت خانگی، مهمترین معضلی است که زنان با آن دست به گریبانند. یعنی در توضیح سادهتر، در قانون مجازات و آیین دادرسی کیفری، یکی از شرایط اثبات ضرب و جرح، اقرار است. معمولا مرد هم به کتک زدن، توهین، تهدید و... اقرار نمیکند. شرط دوم، شهادت است که معمولا خشونت خانگی در چهاردیواری منزل و در یک فضای شخصی اتفاق میافتد و شاهدی وجود ندارد، چون در مورد شهادت گفته شده که خشونت فیزیکی و جنسی را شاهد باید ببیند و خشونت کلامی (تهدید، تهمت، توهین و...) را باید بشنود. بنابراین شرط دوم هم ازبین میرود. مابقی ادله مانند سند و سوگند هم که اساسا در اینجا موضوعیت ندارد. فقط علم قاضی باقی میماند که میتواند براساس محتویات کلی پرونده و قرائن و امارات باشد که اصولا قضات براساس علم قاضی رای نمیدهند. مثلا یکی از مواردی که میتواند منجر به علم قاضی باشد، کارشناسی است که در موارد خشونت جسمی و جنسی، پزشکی قانونی به عنوان کارشناس مشخص شده است. اما چیزی که پزشکی قانونی تشخیص میدهد، فقط مربوط به فعل است. یعنی فقط میگوید این فعل، در این ساعت، با این ابزار و مشخصات انجام شده است و نمیتواند در مورد فاعل تشخیصی داشته باشد. برای اثبات اینکه فاعل، شوهر زن بوده است، باز هم به ادله دیگر، مانند شهادت همسایهها، اهالی محل و اطرافیان نیاز داریم که مثلا شاهدی اعلام بکند که در زمان وقوع جرم، من صدای مشاجره شنیدم.»
به گفته این فعال حقوق زنان، بزرگترین مساله سکوت زنان در خشونت خانگی، ناتوانی از اثبات خشونت است و وقتی نتوانند اثبات کنند، ممکن است با بحرانهای بیشتری مواجه شوند یا حتی خشونت از طرف مرد آزارگر چند برابر شود. این موضوع هم ناشی از نبود قانون حمایتی خاص در مورد خشونت خانگی است، در واقع مکانیسمهای حمایتی ویژه از زنان در این موارد وجود ندارد؛ مکانیسمهایی که مثلا نهاد رسیدگیکننده را مکلف کند زنان آسیبدیده را در شرایط ویژه به مشاور یا خانههای امن ارجاع دهند، حالا بماند که در خیلی از مناطق خانه امن نداریم یا تعداد آنها بسیار اندک است.
هما، در بخش دیگری از تجربه خشونت خانگی توسط همسرش میگوید: «بارها برای من پیش آمده بود که وقتی کسی کبودی روی صورت و دست مرا میدید، همسر سابقم که چهره بسیار موجهی هم داشت، برای اطرافیان داستان ساختگی از کبودیها میساخت و آنقدر موقرانه تعریف میکرد که همه باورشان میشد. مانند اینکه به خاطر حواسپرتی در راه رفتن یا کار کردن، به جایی خوردم و آسیب دیدم. از طرفی، یکبار که خشونت بالا گرفته بود و هر آن ممکن بود به خاطر یکی از ضربهها، دچار آسیب جدی شوم، فقط توانستم در خانه را باز کرده و ضربه به در واحد بغلی بزنم و با صدای بلند بگویم: «کمک.» کوچکترین واکنشی به درخواست من نداشتند. بنابراین یکی از مواردی که باعث شد سکوت کنم، نگرانی از این بود که شنیده بودم اگر شکایتی از فردی داشته باشم و نتوانم ثابت کنم، او میتواند اعاده حیثیت بکند و دردسرهای بیشتری برای من ایجاد کند؛ چون در موردی که من تجربه کرده بودم، قطعا میدانستم که تحت هیچ شرایطی نمیتوانم روی شهادت همسایهها حساب کنم.»
برداشت اشتباه از اصطلاحات
از عوامل بازدارنده در مطالبات زنان است
قوشه با اشاره به اینکه ناآگاهی از جزییات قانونی در مواردی منجر به برداشت اشتباه از اصطلاحات شده و ممکن است به یکی از عوامل بازدارنده برای زنان تبدیل شود، میگوید: «مورد دیگر که به برداشت اشتباه از قانون مربوط است، بحث ترس از ناتوانی در اثبات جرم است. مثلا زنان به اشتباه تصور میکنند اگر از آزارگری همسر خود شکایت کنند و نتوانند ثابت کنند، مرد میتواند در مقابل، اعاده حیثیت کند. در این مورد باید تاکید کنم که این برداشت اشتباه عوام از اصطلاحات قانونی است؛ در واقع اعاده حیثیت در قانون توضیح دیگری دارد. در شرایط خشونت خانگی، شاید فقط موضوع افترا مطرح شود، با این توضیح که اگر کسی به دیگری جرمی را نسبت دهد و نتواند ثابت کند، طرف مقابل میتواند بابت افترا مدعی شود. اما در این مورد هم یک شرط مشخص وجود دارد که معمولا دادگاهها در مقابل دعاوی خانوادگی، با استناد به آن شرط، نسبت به شکایت افترا، با مماشات برخورد میکنند و شاید افراد از آن آگاهی ندارند؛ آن هم این است که وقتی فردی یک شکایت را از طریق مراجع قانونی ثبت کند و به هر دلیلی نتواند اثبات کند، شخصی که از او شکایت شده، به شرطی میتواند از شاکی شکایت کند که اثبات کند این شکایت از باب آزارواذیت بوده است. بنا بر همین شرط، معمولا در دعاوی خانوادگی قضات مراعات میکنند؛ آنهم به این دلیل که در بیشتر موارد آگاه هستند که زن نمیتواند ادله کافی برای اثبات شکایت خود ارایه دهد و دست قاضی برای مجرم شناختن آزارگر بسته است.» تاکنون مطالبات بسیاری درخصوص اصلاح قانون در بحث حقوق زنان مطرح شده، اما در کنار این مطالبات، ازسوی دیگر و از طرف برخی منتقدان، نگرانیهایی بابت سوءاستفاده از قوانین مطرح میشود. این وکیل دادگستری، درباره امکان سوءاستفادههای احتمالی از تدوین قوانین حمایتی ویژه از زنان توضیح میدهد: «در تمام دنیا و حتی کشورهای جهان اول که قوانین دقیق حمایتی از زنان وجود دارد، موارد اندکی مشاهده میشود که زن به هر دلیلی شکایت دروغین ثبت میکند و افرادی هم شهادت دروغ میدهند. کسی هم منکر این استثنائات نیست، حتی ممکن است الان هم که در کشور خودمان قوانین حمایتی از زنان نداریم، همچنان شاهد موارد سوءاستفاده باشیم، اما مساله این است که نمیتوانیم به خاطر موارد اندک و خاص، اصل حمایت از زنان را نادیده بگیریم و بخواهیم به دلیل موارد اندک سوءاستفاده، جلوی مطالبات زنان را بگیریم. مانند برخی موارد که مثلا فردی به جرم قتل در زندان است و بعد از سالها مشخص میشود که قاتل نبوده و ما نمیتوانیم به دلیل چنین موارد نادری، تمامی شکایات مرتبط با قتل را زیرسوال ببریم.»
مدتهاست که از جنبشهای ضدخشونت علیه زنان میگذرد، اما هنوز آمار سوءرفتارها و خشونت علیه زنان، از آزار کلامی گرفته تا خشونت جنسی و جسمی و قتلها را نادیده گرفت. تازه آماری هم که منتشر میشود، فقط مربوط به خشونتها و قتلهای خانوادگی ثبت شده است و آسیبهای خاموشی که روزانه زنان بسیاری با آن دستوپنجه نرم میکنند، مجهول است.
راه طولانیای تا تدوین قانون ویژه
حمایتی از زنان داریم
قوشه که فعال حقوق زنان هم شناخته میشود، در مورد وضعیت ایران در بحث حمایت از حقوق زنان میگوید: «در حال حاضر ما قانون حمایتی از زنان نداریم. لایحه حفظ کرامت و حفاظت از زنان در برابر سوءرفتار، همچنان در پیچوخمهای بررسی مجلس مانده است. مجلس کنونی که رو به پایان است و به شخصه بر این باورم که در مجلس آینده هم بعید است اقبال و ارادهای در مقابل پیگیری این لایحه وجود داشته باشد. تنها نکته امیدوارکننده این است که بخش عمده جامعه، چه زن و چه مرد نسبت به موارد خشونت و حقوق خود آگاه شدند که آن هم به برکت تلاش فعالان جنبش زنان است. همچنین برخی قضات، به خصوص نسل جدید آنها تا حدودی مماشات بیشتری در پروندههای خشونت و دعاوی خانگی دارند و با دقت و حوصله بیشتری به آنها میپردازند یا مثلا با استفاده از اختیارات خودشان، توصیهها و شروط بازدارنده برای آزارگر ارایه میدهند. از طرفی، زنان و مشخصا فعالان زنان، وظیفه آگاهیرسانی را به عهده گرفتند که این آگاهیبخشی هم به آسیبرسان و هم به آسیبزننده و هم به قاضی بررسیکننده پرونده آسیب انجام شده است. با این حال، هنوز راه طولانیای تا تدوین قانون ویژه حمایتی از زنان داریم و البته فقط داشتن قانون هم ملاک نیست. آن قانون باید بدون هیچ کموکاست و استثنایی اجرا شود. از طرفی، نظارت بر اجرای قانون هم اهمیت دارد. مثلا برخی موارد وجود دارد که قانون برای عدم انجام آنها تدوین شده، اما هنوز در مناطقی از کشور، آن جرمها علیه زنان بر اساس عرفها و سنتهای پیچیده انجام میشود. بنابراین صرف داشتن قانون ملاک نیست؛ قانون باید باشد، بدون استثنا اجرا شود و نهاد نظارت بر اجرای قوانین هم وجود داشته باشد. در این صورت میتوانیم امیدوار باشیم که بعد از آن و شاید در نسل بعد، کمتر شاهد موارد خشونت خانگی و آسیب علیه زنان باشیم.»
«ندا»، زن جوان دیگری است که در زمان کوتاه زندگی با همسر خود، انواع خشونتهای کلامی و توهینها را شنیده و سکوت کرده است. او در مورد تجربه خودش به «اعتماد» میگوید: «سر هر موضوع کوچکی، به راحتی یک صحبت ساده را به جنگی بزرگ تبدیل میکرد و همیشه با توهینهای فراوان به من تمام میشد. در این میان، بارها و بارها تهدید هم میشدم و شاهد رفتارهای خطرناک و نگرانکنندهای بودم. در پایان تمام این رفتارهای ترسناک، همیشه کاملا حق به جانب میگفت که من تاکنون آزارم به هیچکسی نرسیده و تو مرا به جایی رساندی که بدترین رفتارها را از خودم نشان دادم. من هم تصور میکردم باید شبیه مادرم، در تمام شرایط سکوت کنم و همسرم را درک کنم و مدام نگران بودم که با اعتراض، شاید غرور همسرم را بشکنم و این رفتار برای یک زن عاقل و خوب، مناسب نیست.»
آموزش، عمدهترین مداخله
در شکستن تصورات قالبی است
«رضا فرهمند»، متخصص روانشناسی سلامت در گفتوگویی با «اعتماد» از عوامل ایجاد خشونت و سکوت و انفعال در مقابل خشونت میگوید. او با تاکید بر اینکه اگر بخواهیم به صورت تخصصی به موضوع سکوت و انفعال افراد، به خصوص زنان در مواجهه با خشونت، چه در اجتماع و چه در خانواده بپردازیم، باید ابعاد مختلفی را در نظر بگیریم، توضیح میدهد: «یکی از این موارد، عامل فرهنگی است، چه در مورد فرد خشونتکننده و چه فرد خشونتدیده. در مطالعه کشورها و اقوام مختلف شاهد هستیم که عوامل فرهنگی مانند باورها، تصورهای قالبی، نگاههای جنسیتزده و... از مهمترین موارد تاثیرگذار در نوع رفتار است. مثلا اینکه برخیها زنان را مهربان، محافظ، دلسوز و... یا بعضی دیگر زنان را ضعیف یا برعکس میدانند، قطعا به عوامل فرهنگی و تصورات قالبی مربوط است. برحسب چنین تصورهایی، باورهایی شکل میگیرد که در جامعه مطابق آن باورها، نگرشهایی نسبت به زنان اعمال میشود. مثلا اگر خانوادهای نگرش منفی نسبت به گروه اجتماعی خاص داشته باشد، کودک هم به همان شیوه والدینش نسبت به آن گروه، نگاه منفی دارد و این نگرش در خانواده، تقویت هم میشود. در جامعه هم تصورات قالبی چنین عملکردی دارند. مثلا شاید مرد آزارگر در کودکی خود، شاهد خشونت پدر بوده و پذیرفته که این رفتار تایید شده است یا زنی که مورد خشونت قرار میگیرد، شاید والدینی منفعل داشته و او هم دقیقا همان الگوی رفتاری را تکرار میکند. در این شرایط، عمدهترین مداخله در شکستن تصورات قالبی، آموزش دادن است که آن خانواده یا جامعهای را که باورهای نادرست در آنها ریشه دوانده، با آموزش و آگاهیبخشی، متوجه نگرش اشتباه خود بکنیم.» به گفته این متخصص روانشناسی، در کنار این باورهای فرهنگی، باید به معضلات اجتماعی و فشارهایی که افراد تحت تاثیر آن دچار سوءرفتار میشوند هم توجه کرد؛ عواملی مانند بیکاری، اعتیاد، بحرانهای اقتصادی، مشکلات زناشویی و... که نمیتوانیم آنها را کتمان کنیم.
تجربه یکی از زنان دیگری که با «اعتماد» صحبت کرده، این موضوع را تایید میکند. «من سالها پیش ازدواج کردم و دو فرزند دارم و تقریبا میتوانم بگویم که یک روز خوش با همسرم نداشتم. هر بار با هر بحث سادهای یا کار به زدوخورد میرسد یا از خانه قهر میکند و چند روز بیخبر و بدون خرجی، ما را رها میکند. وقتی هم که دعوا خیلی بالا میگیرد، خانوادهاش هم در حمایت از او، با توهین و تحقیر مرا متهم میکنند. اما اصلا نمیتوانم از او جدا شوم و حتی نمیدانم در صورت جدا شدن از او، چگونه باید زندگی کنم. خودم هم میدانم که ادامه دادن این زندگی اشتباه محض است، اما وابستگیام به زندگی با او، مانع تصمیمگیری درست من میشود.» فرهمند، عامل دوم تاثیرگذار در ایجاد و پذیرش خشونت خانگی را، اختلالات شخصیتی و انفعال میداند و میگوید: «معمولا وجه اشتراک اکثر زنانی که مورد خشونت قرار میگیرند، انفعال آنهاست یا اینکه در دستهبندی افرادی با اختلال شخصیت وابسته قرار میگیرند که در این مورد، ممکن است میزان وابستگی به حدی باشد که گاهی افراد در تصور خودشان بر این باور باشند که حق طرف مقابل است که خشونت را علیه آنها اعمال کند. به هر حال، این موارد به قدری جدی است که بحثهای تخصصی فراوانی در مورد آنها داریم. البته، عوامل دو سویه دیگری هم در این مورد وجود دارد که باعث میشود فرد در مقابل خشونت و بدرفتاری سکوت کند؛ از طرفی با اختلالات روانشناختی مانند افسردگی، اضطراب و...، معمولا امید و انگیزه در این افراد از بین رفته و همین موضوع، انفعال را بیشتر میکند و از طرف دیگر، خود خشونت باعث ایجاد افسردگی، اضطراب و در نتیجه انفعال میشود؛ هرچند گاهی فشار از طرف آزارگر، به حدی است که فرد خشونتدیده چارهای جز انفعال نداشته باشد. در طرف مقابل و درمورد آزارگر هم با اختلالات روانشناختی مانند شخصیتهای مرزی، خودشیفتگی، کنترلگری و حتی گاهی اختلالهای جدیتر همراه با توهم و هذیان مواجه هستیم که درمان نشده و حتی در مواردی خود فرد هم از آن بیخبر است.»
چرا تصورات قالبی جامعه به افراد و گروهها اینقدر ریشهدار میشود؟
به گفته این متخصص روانشناسی سلامت، در یک پژوهش انجام شده در فرهنگهای مختلف نشان داده شده که در سنین کودکی، بین عزت نفس دختران و پسران تفاوتی وجود ندارد و به مرور زمان میزان این عزت نفس در زنان و مردان تفاوت پیدا میکند یا درمورد پرخاشگری گفته شده که تا حدود ۸ سالگی، بین دختر و پسر فرقی نیست و هر چه به سن ۱۵ سالگی نزدیک میشویم، خشونت در مردها مستقیم و در زنها به صورت انفعالی شکل میگیرد. در این پژوهش به خوبی ثابت میشود جامعه یکسری رفتارها را به صورت تصورات قالبی به افراد میآموزد. بنابراین آموزش، آگاهی و به چالشکشیدن باور غلط میتواند بسیاری از این تصورات نادرست را تغییر دهد. او با اشاره به این پژوهش میگوید: «موضوع اصلی مورد بررسی این است که چرا این باورهای نادرست که ناشی از آموزشها و تصورات قالبی جامعه به افراد و گروههاست، اینقدر قوی و ریشهدار میشود؟ در واقع باید بپرسیم چرا مرد آزارگر چنین باورها و رفتارهای ناهنجاری مانند خشونت، پرخاشگری، حس برتری و... را میپذیرد و به آن باور دارد؟»
براساس گزارش ایسنا در ۱۷ مهر ۱۴۰۲ به نقل از غلامرضا حاجتی، دبیر اجرایی سیونهمین همایش سالانه انجمن علمی روانپزشکان ایران، طبق پیمایشی که در ایران انجام شده، ۶۰ درصد ایرانیان از وجود اختلال روان در خود اطلاع ندارند. چنین آماری این نگرانی را ایجاد میکند که شاید خود ما یکی از آن افراد مبتلا به اختلالات روانی باشیم یا اینکه در طول زندگی، با هر عنوانی با فردی مبتلا به یکی از این اختلالات مواجه شویم یا او را به عنوان شریک زندگی انتخاب کنیم. فرهمند، درباره راههای تایید سلامت روان افراد توضیح میدهد: «ما هیچ قانون یا راهکاری برای آگاهی از سلامت روان طرف مقابل خود نداریم که بخشی از آن هم مربوط به این است که اگر اختلال در فردی شناسایی شده باشد، باید محرمانگی اسرار درمان او حفظ شود، مگر در مواردی که بحث خطرساز بودن و آسیب جدی به خود فرد یا اطرافیان مطرح باشد. تنها موردی که میتوانیم به آن تاکید کنیم، بحث آموزش است. یعنی افراد یاد بگیرند که به چه نشانههایی در افراد یا سبک زندگی طرف مقابل خود توجه کنند و مشکلات را قبل از وابسته شدن شناسایی کنند؛ چون در بسیاری موارد وابستگی منجر به این میشود که افراد مشکلات طرف مقابل را نبینند. در این مورد هم تعقل فرد و کمک گرفتن از روانشناس یا مشاور موثر خواهد بود.»
مگر دیوانهام که نزد روانشناس بروم
به گفته این متخصص روانشناسی بالینی، ما خوشبختانه در دورهای زندگی میکنیم که آگاهی و تحلیل موارد اینچنینی مثل گذشته سخت نیست و وقتی پدیدههای روانشناختی، به درستی تحلیل و بررسی شده و در مورد آن آگاهیرسانی انجام شود، جامعه بالطبع به سلامت روان بیشتری دست پیدا میکند. بنابراین یکی از مهمترین دغدغههای اصلی برای رسیدن به جامعهای که صلح و آرامش در آن جاری است، کار کردن بر زمینه سوءرفتارهایی است که در خانواده ایجاد میشود؛ در واقع پرداختن به اینکه خشونت، پرخاشگری، بدرفتاری و... بر اثر چه عواملی ایجاد شدهاند، اهمیت بسیاری دارد و اینکه درک کنیم که آموزهها و باورهای فرهنگی تا چه میزان میتواند بر رفتار ما تاثیرگذار باشد و چطور میتوانیم آنها را تغییر دهیم و اصلاح کنیم. از طرف دیگر، در مورد زنان خشونتدیده، آموزش مهارتهایی مانند ابراز وجود، مهارت حل مساله، کنترل فشار روانی، کمک در راستای تنظیم هیجانات و کنترل خشم فروخورده، درمان یا کنترل افسردگی، اضطراب و بیماریهای ناشی از سرکوب احساسات مانند پرخوری عصبی، مشکلات گوارشی، بیماریهای قلبی، دردهای مزمن و... میتواند اثربخشی بالایی داشته باشد.
هر کدام از ما در طول زندگی با چالشها، آسیبها و الگوهای رفتاری خاصی روبهرو بودیم که بیشک تاثیرات مشهود یا حتی ناشناحتهای بر سلامت روان و شخصیت ما داشتهاند. برخی از آنها را میتوانیم به نام ویژگیها و خصوصیات اخلاقی برشماریم و در خود و دیگران بپذیریم، اما برخی عادتهای رفتاری یا اختلالات روانشناختی، ممکن است آسیبهای فراوانی به خودمان و دیگران وارد کند. در این میان، بسیار شنیدهایم که افرادی که به مشکلات رفتاری یا روانی برمیخورند، در مقابل پیشنهاد مراجعه به روانشناس و مشاور میگویند: «من سالمم؛ مگر دیوانهام که نزد روانشناس بروم.» از طرفی، امروز با گسترش اطلاعات و آگاهیرسانیها، دیگر منطقی نیست که وقتی تحت آزار قرار میگیریم یا خودمان آزاررسان هستیم، بگوییم: «نمیدانستیم.» با توجه به نمونههای فراوانی که از رفتارهای آسیبزننده یا قانونشکنی که هر کدام از ما در خود یا اطرافیانمان دیدهایم، به نظر میرسد که دیگر زمان نصیحت ریشسفیدان در امور خانوادگی یا اختلالات روانشناختی گذشته و ضرورت دارد، در این موارد هم، مانند موارد دیگر -مثل خرید ملک یا ماشین، خدمات زیبایی، خدمات گردشگری یا سایر امورات روزمره- برخورد کنیم و از مهارت کارشناسان و متخصصان بهره ببریم تا قدمی به سمت زندگی خانوادگی و اجتماعی سالم برداریم؛ قدمی که هر چند کوچک باشد، اما نمود آن در طول زمان بسیار گسترده خواهد بود.
شیما قوشه: بزرگترین مساله سکوت زنان در خشونت خانگی، ناتوانی از اثبات خشونت است و وقتی نتوانند اثبات کنند، ممکن است با بحرانهای بیشتری مواجه شوند یا حتی خشونت از طرف مرد آزارگر چند برابر شود. این موضوع هم ناشی از نبود قانون حمایتی خاص درمورد خشونت خانگی است، درواقع مکانیزمهای حمایتی ویژه از زنان در این موارد وجود ندارد.
رضا فرهمند: معمولا وجه اشتراک اکثر زنانی که مورد خشونت قرار میگیرند، انفعال آنهاست یا اینکه در دستهبندی افرادی با اختلال شخصیت وابسته قرار میگیرند که در این مورد، ممکن است میزان وابستگی به حدی باشد که گاهی افراد در تصور خودشان بر این باور باشند که حق طرف مقابل است که خشونت را علیه آنها اعمال کند.